Sunday, October 11, 2009

آقای خمینی کیست؟

تاریخ شاهد است که اگر در کشورمان کمبودِ خیلی چیز‌ها داشته باشیم، کمبودِ بُت و تابو نداریم. از تابو‌هایِ فرهنگی و اخلاقی گرفته تا تابو‌های سیاسی و آرمانی.

تابو شکن ترینِ تابوشکن‌ها، زمان است و تاریخ که بدون شعار و بی سرصدا، در خلوتِ کنجی با ناخن‌های حوصله بُت‌هایِ کاشته شده در دل و اندیشه مان را یکی یکی می‌خراشند تا نازک و نازک-تر شوند. میدان عُرف و هر آنچه که در خانواده می‌گذرد، از نگاه و پا دراز کردن بگیر تا مناسبات جنسی، بیشتر با بُت شِکنِ زمان است که نازک و ناپدید می‌شوند.

در انتخاباتِ پیش از کودتایِ خردادِ و در جریانِ گردهمایی هایِ انتخاباتیِ آقایِ موسوی، ایشان نه تنها برایِ اوّلین بار با همسرشان بروی صحنه رفت بلکه در آغاز و پایان بسیاری از آنها همراه همسرشان دستِ یکدیگر را گرفتند و بالا بردند. اهمیتِ نمادیِ این حرکت در شکستن این تابو که یک زوج نباید مهرشان را در ملأ عام نشان دهند، چه برسد به تماس بدنی، بیش از ده‌ها سخن رانی بود.

تابو، عُرفی یا سیاسی، ریشه در ممنوعیت‌ها دارد، از ممنوعیت‌های رسمی و ثبت و بایگانی شده گرفته تا آن‌هایی که از پستان مادرانمان نوشیدیم و هر روز در هوا با هر نفس می‌بلعیم. بسیاری از این تابو‌ها آنقدر پیرند که نمی‌توان بسادگی ریشه‌ها و اجدانشان را یافت. و گاه حتی پس از شکستنِ یک ممنوعیت، نوچه تابو‌هایش هنوز برای مدتی فضای کوچه را مسموم می‌کنند.

ممنوعیت‌های مستقیم و غیر مستقیم سیاسی در کشورمان، که در طول صده‌ها لانه‌یِ گرم و نرم مستبدّان و جلادان بوده، آنقدر زیاد است که ایران، هرچند که دین رسمیش با شعار بُت-شکنی زاده شد، کانِ بُت‌ها و تابو‌هاست

ولی چون فارسی شکر است و میهنمان خاکِ هنر، دستِ بالایِ زندگی و آفرینش هنرمندان رِندِمان، از تابو‌ها نماد‌ها و رمز‌هایی ساختند که با شکستن دیوار‌های زمان و مکان، و گاهی حتی بلندتر از سخنِ آزاد، "پیام ممنوع" را به خود تاریخ نیز رساندند. کدام تابویِ زمان را می‌شناسید که خیّام نشکسته باشد؟ و هنر نوین میهنمان، از شعر و داستان نویسی گرفته تا سینما، همگی سرشار از نمادند و رمز. گویی درین خاک کسانی کارشان بُت کاشتن است، و کسانی ریشه کن کردنشان

چرخ دنیا و نبردِ جاویدِ نو و کهنه، چون کارگاه کوزه گریِ خیّام، هرگز بدون بُت ساز و بُت-شکن نخواهد بود. چه بهتر

مبارزاتِ انتخاباتی و پیروزیِ آقای خاتمی در سال ۷۶ نقطه‌یِ عطف ِ بزرگی در شکستن برخی از تابو‌هایِ زمختِ زمانه بود. مردم سالاری، نقش "ولیِ فقیه"، و جمهوریِ فرادینی چند نمونه از "بُت"‌های شکسته شده‌ی آن روز‌ها هستند. وحشت زده از نازک شدن تابویِ "ولایت فقیه" ، آقایان آنرا "ولایت مطلقه‌ی فقیه" نام گذاری کردند گویی "ولایت فقیه" به اندازه‌ی کافی "مطلقه" نبود. بَد شانسیِ آقایان درین است که وقتی یک تابو تقدّسش را از دست داد و مردم "آگاهانه"، گیرم با ناخن و در پنهان، به شکستنش نشستند، راهِ برگشتی نیست. این را نیز "تاریخ" نامند. رفتنی رفتنی ست.

زبان‌ها بازشدند. نه تنها زبانِ عزیزانِ در غربت، که شامل هیچ ممنوعیتِ مستقیمی نبودند و زبانشان همیشه باز بود، بلکه زبانِ عزیزانِ اندرون. بهایی که اولین موج بُت شکنان پرداختند بسیار سنگین بود و رنگِ سرخ داشت. قتل‌های زنجیره ای را بیاد دارید؟

چرخ "ناجمهوری" هنوز می‌گردد

بُت شکنِ بعدی پرچم رفیق افتاده اش را برمی‌دارد و ...

روز از نو، نبرد از نو !
روز از نو، خون از نو !
روز از نو، امید از نو !
روز از نو، انتخابات از نو !

جنبش خرداد را اگر از زاویه‌ی تابو‌شکنی بنگریم، شاید بزرگترین انقلاب بُت شکنانه‌یِ تاریخ میهنمان باشد. "فرمانِ" رهبر که کافی بود حتّی خاتمی‌ها و کرّوبی‌ها را، علیرغم باورشان، به اطاعتِ فوری وا دارد، به بادِ هوا و ریشخندِ کوچه و بازار تبدیل شد. "ولی فقیه" صبح انتخابات را "برکتِ الهی" می‌نامید، ظهر ، یارانِ سابقش از "کودتا" سخن می‌گفتند و مردم بانگ بر می‌دادند:مرگ بر دیکتاتور"

در باره‌ی تابو‌های سیاسی موجود در جامعه مان نه یک مقاله کافیست و نه من بهترین مردِ این میدانم. در این جا تنها می‌خواهم از یک تابویِ تازه حرف بزنم که شاید تابوترینِ تابو‌ها باشد. شاه تابو! دیو تابو! آخرین تابوْ که بر سر راهِ گفتمانِ آزاد و سازنده در جنبش ایستاده

آقای خمینی کیست؟

تاریخ امروز میهنمان، و جنبش مردمسالارانه مان، آبستن این سوال است

"رهبر بزرگ" یا "دیکتاتور مرتجع ؟

نگاهِ حتی سطحی و گذرا به جنبش خرداد نشان می‌دهد که چند ارزیابیِ دگرگون و حتی متضاد از نقش و شخصیتِ آقای خمینی وجود دارد

یک) بخش بزرگی از جوانان مان در جنبش کما بیش پس از مرگِ ایشان به دنیا آمده اند و هیچ شناختِ مستقیمی از ایشان ندارند. میزان بی اعتمادیِ اینان به بوق‌هایِ ایدئولوژیکی رژیم و شخصیت‌هایِ کلیدیش آن چنان است، که اگر "رهبر" امروز را عیف فطر اعلام کند، جوانان آن را عاشورا می‌پندارند. اینان نه تنها به آقای خمینی را بعنوان بنیانگذار رژیم مسبّبِ اصلی همه‌یِ جنایاتِ رژیم ضد مردمی آن می‌دانند. این نسل دستِ خفقان هر روز بر گلوی خود حس می‌کند و بین مهاجرت، از یکسو، و ماندن و آزاد کردن میهنش، از سوی دیگر، راه دوم را گزیده است. این گروه بی شک و شبهه خوا‌هان یک ساختار مردمسالار فرادینی (سکولار) هست

دو) عزیزان کمتر جوان در داخل و خارج کشور که از همان زمان انقلاب مخالف دید‌های آقای خمینی بودند و آن عزیزانی که به تدریج و بعد از انقلاب در مقاطع گوناگون و به دلایل گوناگون از ایشان دلسرد و نا امید شدند. این گروه نیز بی شک و شبهه خوا‌هان یک ساختار مردم سالار فرادینی هست

سه) بخشی از جنبش خرداد، در عین حال که خواهانِ یک نظام مردمسالار فرادینی هستند، که آقای خمینی بر علیه آن جنگید ، ولیکن ایشان را رهبر بزرگی می‌دانند. از جمله‌ی این آقایان می‌توان آقای علی اکبر سروش و محسن کدیور را نام برد. هر دو این آقایان با اصل "ولایت فقیه" به شدّت مخالفند و آنرا مغایر با ساختار مردمسالاری
آقای منتظری علیرغم مخالفتِ علنی با آقای خمینی در کشتار سال ۶۷ و سرکوب آزادی‌های تضمین شده در قانون اساسی، در موارد بسیاری از ایشان بعنوان یک رهبر بزرگ نام می‌برند. موضع آقایِ منتظری، که خود از پدران اصل "ولایت فقیه" است، در باره‌ی این اصل هنوز خیلی روشن نیست. ایشان بار‌ها با انتقاد از خود و "احساس شرم" از این همه خون ریخته شده با استفاده ازین اصل سخن گفته اند ولی، تا آنجا که من بدانم، هنوز آنرا یکسر وانزده اند

چهار) دسته ای بر این باورند که اگر امروز کار ما به این جا رسیده همه اش تقصیر "ولی فقیهِ" بَد است و نمی‌توان از آنرا به حسابِ اصل "ولایت فقیه" گذاشت. این گروه، که گاه خود را "خط امامی‌" می‌نامد، در جستجوی "تعدیل" مواضع "رهبر" و حداکثر، جانشین کردن آن با یک "رهبر" بهتر است. آقای رفسنجانی ازین گروه است. آقای موسوی، بویژه پس از بیانیه‌ی سیزدهم شان، به نظر می‌آید به این گروه نزدیک می‌شوند

آقایان خاتمی و کروبی در کجایِ این طیف می‌ایستند؟ همه چیز به مواضع ایشان در برابر اصل "ولایت فقیه" بستگی دارد. امیدوارم که خودشان به این پرسش‌ پاسخ دهند

به گمانِ من اکثریّتِ مبارزین جنبش از نظر بزرگی به همان ترتیبی که من فهرستشان کرده ام توزیع می‌شوند. بعبارتِ دیگر جامعه‌یِ ما امروز بیش از همیشه آماده‌ و خواهان یک ساختار فرادینی است. تجربه‌یِ تاریخیِ سی سال گذشته صیقه‌یِ طلاقِ نهاییِ جامعه‌یِ ما را با دین سالاری جاری کرده است

گفتم به "گمان من" چراکه هیچ تحقیق و نظرسنجی علمی و مستقلی آن را نه تأیید و نه تکذیب می‌کند. این جیره‌یِ دوران انقلابی است که مردم با مشاهده، با شامّه و در گفتمان دید‌های درستیز "نظریه" می‌دهند. و در هیچ کجایِ دنیا این ورزش (نظریه پردازی را می‌گویم) بر شاعران منع نشده! چرخ می‌چرخد و دید‌ها قد می‌کشند، با هم لاس می‌زنند، به بستر می‌شوند و ... دید‌هایِ نو سر از تخم برون می‌زنند.

در تحلیل دیگری گفتم

"اهداف مردمسالارانه با حضور 'آقا'، حکومتش و لشکر شعبان بی مخ‌هایش امکان پذیر نیست. هیچ انتخابِ آزادی را در کشور نمی‌توان تصور کرد در حالیکه "ولی فقیه" و فرمانده‌ی سپاهش هر روز مردم را تهدید کنند و شورایِ نگهبانِ استبداد ... با حضور این باند، آش همان آش است و کاسه همان کاسه

لذا، به گمان من، در جنبش جایی برای آنان که به هر عنوان با "رهبر" و دارو دسته اش بیعت کنند، حتی اگر از وی انتقاد نیز بنمایند، نیست. این گروه هدف اصلی تهاجم تاکتیکی رژیم کودتاست و از آن رو که زمانی با جنبش بوده و از منتقدین "رهبر"، اعتبار لازم را برای شکستن یکدلی و اتحادِ جنبش دارد. هدفِ اینان که خود را در معرض تُندآبِ جنبش خرداد می‌بینند این است که با استفاده از نام آقای خمینی آنچه را که هنوز نجات دادنی است نجات دهند. یکی از دلائل اصلیِ نوشتنِ این مقاله و دعوت از شکستن تابوی "آقای خمینی" خنثی کردن این گروه است.

شاید به نظر بسیاری شگفت آور باشد، ولی جامعه‌ی ایران از نظر فرهنگی سکولارترین جامعه منطقه است. انقلاب مشروطه یک ساختار دینی بر سرکار نیاورد. ستّار خان روحانی نبود و حیدر عمواوغلی، یکی از رهبران مشروطیت، بعد‌ها از تشکیل دهندگان حزب کمونیست ایران بود. جنبش ملی کردن نفت آقای دکتر مصدق را به رهبری بر گزید نه یک روحانی را. این به معنی ضعف دین در جامعه‌یِ ایرانی نیست، بلکه نشان بلوغ و حسنِ اندیشه‌یِ مردم ایران است در جدایی خواستن دین از مذهب.

هیچ تحقیق علمی جامعه شناسانه در اختیار نداریم، لیک یک چیز مسلّم است: جامعه‌ی ایران، در رابطه با نقش دین در ساختار حکومتی یک جامعه‌ی یکدست نیست. این واقعیت از یک سو، و ضحّاک زخم خورده و شمشیر بدست از سوی دیگر، تنها یک گزینه برای جنبش می‌گذارد: اتحاد یا شکست. تفرقه در جنبش بهترین نوید برای ضحاکِ منزوی شده است.

بر گردیم به تابوترینِ تابو‌ها

آقای خمینی کیست؟

از همه‌ی خواهران و برادرانِ مذهبیم در درون جنبش دعوت می‌کنم که هر چه می‌دانند به میدان گفتمان همگانی بیاورند، از نتقاد تا تحسین و تحلیل. و بویژه خبر. کسانی که درین سی سال، حتی برای مدت کوتاهی و بهر شکلی دست اندر کار رژیم بوده اند، آگاهی از بسیار چیز‌ها دارند که در پشت پرده گذشته اند. این روایاتِ پشتِ پرده امروز باید به مردم گفته شوند. نمی‌توان از یک سو در جنبش بود و از سویِ دیگر حافظِ اسرار ضحّاک. مردم که صاحبِ کشورند، صاحبِ اسرار آن نیز هستند

از همه‌یِ هم میهنانِ سکولارم، با همه‌یِ بار خشم قابل درکشان ازین رژیم و بنیان گذارش آقای خمینی، دعوت می‌کنم تا صبورانه و شهروندانه درین گفتمان شرکت کنند و بدون سازش دید‌هایِ خود را در باره‌ی ایشان با مستندترین شکل در اختیار جنبش قرار دهند

خونِ بسیاری درین سی سال به زمین ریخته شده. ظلمی به خلق شده که دیوار را نیز به گریه وا می‌دارد. اگر به سناریوی هزاربار تکرار شده‌ی تاریخ نگاه کنیم، خون خون می‌طلبد. چشم در برابر چشم و دندان ... واژه‌ی "قصاص" باید به گوشتان آشنا باشد. خون در برابر خون. تصاویر اعدام‌ها رژیم نه تنها در روز‌هایِ اول بعد از انقلاب، بلکه در سال‌هایِ بعد از آن، برگ‌هایِ اوّلِ روزنامه‌هایِ دیوان را پر می‌کرد. اگر درکِ دیگری از عدالت داریم، اگر تصاویر دیگری را برای روزنامه‌هایِ میهن آزادشده مان در نظر داریم، اگر می‌خواهیم که دایره‌ی شرّ خون و خشونت جایی بریده شود، پایه‌هایش را باید همین امروز بریزیم. فردا دیر است. با بازگشت آزادی از تبعید این بار انتقام را از خانه برانیم - مقاله

به آقای خمینی بر می‌گردم

یکی از برگ‌هایِ مهم تاریخ سی ساله‌ی پس از انقلاب، کشتار سال ۶۷ در زندان‌هاست. در کتاب‌های رسمی تاریخ رژیم بیهوده نگردید چرا که این کشتار از نظر آقایان اصلاً اتفاق نیافتاده. "رسمی ترین" سند در پیوند با این کشتار خاطرات آقای منتظری و نامه‌های ایشان است. هر هفته دسته ای اوباش لباس شخصی به گورستان "کافر آباد" در جاده‌ی خاوران می‌روند و هر چه دسته-گل، سنگ قبر یا نوشته ای می‌بینند از بین می‌برند (شعر). ۲۱ سال فراموشی شاید بس باشد. از خود بپرسیم

- چه چیزی در زندان‌ها رخ داد؟ - شعر
- چرا رژیم این همه از برملا شدن این رویداد، حتی پس از ۲۰ سال، می‌ترسد؟
- اهمیت این کشتار تا چه حد بود که آقای منتظری در اعتراض به این کشتار از آقای خمینی و رژیم برید؟
- واکنش دست اندکارانِ امروز رژیم و مخالفین، آقایان خامنه ای (رییس جمهور رقت)، رفسنجانی (رئیس مجلس) ، موسوی (نخست وزیر وقت)، خاتمی (وزیر فرهنگ) در برابر این کشتار چه بود؟
- چرا هیچ کدام از اصلاح طلبان، نه در ۸ سالِ رویِ کار بودنِ آقای خاتمی و نه پس از آن، پرونده‌یِ کشار را باز نکردند؟ چه چیزی همه را در ین باره به سکوت وا می‌دارد تا اینکه فقط آقای منتظری جرأت به سخن گویی ازآن کند؟
- نقش این کشتار در سمت گیری رژیم چه بود؟
- چه بر سر بازماندگانِ این کشتار آمد؟ کجایند؟ چه می‌گویند؟ چه می‌نویسند؟
- چه بر سر خانواده‌هایِ قربانیان آمده؟ بر اینان چه می‌رود؟
- تعداد قربانیان چقدر است؟

و مهم ترین سوال

- نقش آقای خمینی در این کشتار چه بود؟ - فتوی

نقش آقایِ خمینی در جنگ چه بود؟ رهبر مقاومتِ ملی که توانست سراسر کشور را برای دفاع از میهن بسیج کند؟ مقصّر ادامه‌ی خونین و بی فایده‌ی جنگ بمدتِ ۶ سال پس از آزادکردن خرمشهر؟ قربانی مانور‌های دیگران، در حالی که ایشان مخالفِ ادامه‌یِ جنگ بودند؟ …

قهرمانِ جنبش تاریخی سوادآموزی که به تابویِ سوادآموزیِ دختران پایان داد و در یک طی یک نسل سیمای میهنمان را دگرگون کرد یا روحانیِ مرتجعی که با اهمالِ سانسور، بستن روزنامه‌ها و راندنِ روشنفکران به تبعید باعثِ رکود و عقب نشینی فرهنگی کشور شد؟

پدر استقلالِ کشور از یوغ امپریالیسم یا ماجراجویی که با اعلام صدور انقلاب، حمله به سفارت آمریکا و فتوی مرگ علیه سلمان رشدی کشور را به انزوا و تحقیر کشاند؟


قصد این مقاله نه پاسخگویی به این سوال‌هاست و نه دادن فهرست کامل آن‌ها بلکه دعوت به راه-اندازی این گفتمان است، بویژه در داخل کشور. ترس و دغدغه‌ی من در این است که کسانی عکس "مار" بر تخته کشند و روستا را بربایند. ترس و دغدغه‌ی من در این است که عدم آگاهی به تاریخ همین سال‌های اخیر کشورمان راه را برای بازگشت دزدان باز گذارد و آنان که از در برون رانده شدند از پنجره باز گردند

گفتمان بی پرده و شهروندانه در باره‌یِ نقش آقایِ خمینی برای جلوگیری از سرقتِ مجدّد تاریخمان است. نیّت نه محاکمه و نه تقدیس بلکه شناخت بهتر و مستند نقش ایشان است در تاریخِ سی سال گذشته

بر برگ سفید می‌توان هرچه نوشت و نسلی را که خاطره‌ی تاریخی اش را از دست داده باشد می‌توان براحتی بازیچه قرار داد


رضا هیوا
۵ اکتبر ۲۰۰۹ – ۰۲/۵۷
۱۳ مهر ۱۳۸۸
پاریس

1 comment:

  1. nobody even dares questioning mr Khameini role in anythig. This should change one day. why not NOW.

    ReplyDelete

Facebook Badge

Search This Blog