Showing posts with label ایران،انتخابات،تظاهرات،موسوی، خاتمی،خامنه ای،تاکتیک،. Show all posts
Showing posts with label ایران،انتخابات،تظاهرات،موسوی، خاتمی،خامنه ای،تاکتیک،. Show all posts

Monday, December 28, 2009

درهم پاشی رژیم، جنگ فرسایشی و دوراهی جنبش

[ا*[این مقاله که پیش از درگذشت آیت الله منتظری نوشته شده برای اولین بار در روز درگذشت ایشان در سایت عصر نو چاپ شد




پریروز سنگی بود
دیروز بهمن شد
امروز کابوس ضحاک است
و فردا سرود روستا


پس از شروع سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز و تا پیش از روز قدس این ترس برای برخی از عزیزان وجود داشت که آیا آتش جنبش آنچنان شدید است که زیر این سرکوب ها نخوابد.


پاسخ روز قدس، سیزده آبان و شانزده آذر بسیار روشن بود:


یک) جلوی این بهمن را دیگر نمی‌توان گرفت. تنها شانس برای ضحاک، شرکا و هم مسلکان منحرف کردن آن است


دو) شعارهای جنبش که با "رای من کجاست" و با به زیر سوال بردن احمدی نژاد شروع شده بود، در سیزده آبان، علیرغم تلاش بسیاری برای مهارکردن آن در چارچوب "نه شرقی، نه غربی" تبدیل شده بود به "مرگ بر ولایت فقیه". احمدی نژاد، اگر چه بیشتر از همیشه مورد خشم مردمی قرار دارد، ولی دیگر در مرکز شعارهای جنبش نیست.  شعارها در درجه اول و بسیار سریع به سوی آقای خامنه ای بر گردانده شد. هم اکنون با شعارهای "مرگ بر ولایت فقیه" جنبش بر "اصل ولایت فقیه" می‌تازد و در جستجوی یافتن یک "ولی فقیه" خوب نیست.


سه) آقایان موسوی و کروبی با فاصله و با واکنش های دگرگون در مقابل تحول جنبش کماکان در پشت جنبش راه می‌پویند
رادیکال تر شدن جنبش و شعارهای آن، که در سال ۵۷ نیز شاهد آن بودیم، بسیار سریع انجام شد. تشخیص لحظات تاریخی دگرگونی تناسب قوای سیاسی ، در هیچ کشور و جامعه ای، کار ساده ای نیست. استبداد و عدم امکان پژوهش و نظر سنجی علمی امکان تحلیل دقیق شرایط را برای همه نیروها کاسته است.


رژیم ضحاک از درک شرایط موجود نا توان بوده. هیچ گاه دربار استبداد بهترین مکان گفتمان و تبادل نظر آزاد نبوده است. می‌گویند که به ضحاک در بین دو منقل گزارشاتی داده می‌شود که همگی حاکی از محبوبیت وی می‌کنند.


با چنین "آکادمی علوم اجتماعی" که ضحاک برای خودش ساخته نباید متعجب بود که آقایان تا روز شانزده آذر صبر کردند تا متوجه شوند که زمان ترس و سراسیمگی فرا رسیده است! که اساس خانه شان از ریشه می‌لرزد! آقایان بالاخره فهمیدند که در مقابل یک "بهمن" رها شده قرار دارند که "ولایت فقیه" را هدف گرفته. و بسان بهمن سال ۵۷ در مسیر خود ایستگاه های تاریخی ویژه خود را دارد: روز قدس، ۱۳ آبان، شانزده آذر و … عاشورا


ترس آقایان از عاشورا بسیار کلان است. ایشان بهتر از هر کس دیگری قدرت این روز را می‌دانند. ایشان خوب می‌دانند که تولید "شهدای" تازه در آستانه عاشورا یکسر خودکشی است. سراسیمگی شان را باید درین چارچوب دید و فهمید.


دلیل دیگر سراسیمگی "ولی فقیه" فروپاشی درونی ساختار قدرت است. فرار مدیران تراز اول رژیم به خارج از کشور آغاز شده است. بدلیل حفظ امنیت این افراد از دادن جزئیات می‌گذرم.  ولی اگر آنها که سر تا پا در ناز و نعمت رژیمند نیز ترجیح می‌دهند فرار ‌کنند این دلیل اینست که "آقا" دیگر حتی اطرافیان خود نیز به ادامه روزهایش نمی‌تواند قانع کند. و هیچ بیماری مانند سراسیمگی مسری نیست. اعلامیه سپاه به وجود "اختلاف" در صفوف خودشان اعتراف می‌کند و نمونه های فرار بسیجیان در داخل و به خارج دیده می‌شود.


لاس و غمزه بین آقای رفسنجانی و "ولی فقیه" نیز هر چه بیشتر لحن "طلاق" می‌گیرد. اگر آقای رفسنجانی حسابش را از "آقا" جدا می‌کند، این چراغ سبزی است به آنها که روزهاشان را در مطالعه حرکت باد می‌گذرانند.


شکاف و اختلاف در یک ساختار استبدادی تنها در زمان در هم پاشی آن نظام بروز می‌کند. تا وقتی که رهبر قادر بود با یک کلمه همه را، از خاتمی گرفته تا کروبی، به خط کند، کسی دلیلی برای اعتراض نداشت. سی سال است که هزاران لاشخور در ضیافت "ولی فقیه" هر روز پروار می‌شوند. این ها اگر برای حفظ منافع و امنیت خود لازم بدانند حتی در فروش خود "ولی فقیه" در بازار یک لحظه دریغ نمی‌کنند. شاه برای نجات خود و برای پاشیدن پودر به چشمان جنبش از "انقلاب بر حق" مردم صحبت کرد و چند روز پیش از فرارش یکی از وفادارترین یارانش را، عباس هویدا، بزندان انداخت و به خلخالی سپرد. خود "آقا" هم اگر لازم بداند احمدی نژاد را به مسلخ می‌فرستد.


با آغاز درهم پاشی اندرونی جمهوری اسلامی باید پیامدهایش را درک کنیم و برایش آماده باشیم.


یک) آخرین ترفند ها ی رژیم
شش ماه پیش خامنه ای هنوز فکر می‌کرد بمحض اینکه "سخن آقا" پخش شد همه ساکت می‌شوند. آقایان خاتمی و کروبی و رفسنجانی هزاران بار به او ثابت کرده بودند چون "شاگردان خوب" زمان لازم به داخل صف وارد می‌شوند. مثل همه. لذا پس از انتخابات، و حتی پیش از آن، تابوی "سخن آقا" روز به روز نازک تر شد تا این که چند ساعت بعد از تبریک "آقا " به رئیس جمهور "منتخب" اعلامیه های حاکی از "کودتا" پخش می‌شد و در خیابان ها مردم در جستجوی رای شان شعار می‌دادند.
سپس نوبت رسید به زدن و شکنجه و تجاوز و نمایش های اعتراف های دست جمعی و اعدام ها… هیچ کدام کاری نشد و بهمن همواره نه تنها سنگین تر بلکه رادیکال تر نیز می‌شود. اینکه امروز آقایان نام خمینی را بیرون آوردند اعتراف به بی اعتباری و بی فایدگی "رهبر" است. چرا تصاویر سوزاندن و دریدن عکس های ضحاک را نشان نمی‌دهند؟ چرا شعارهای "مرگ بر ولایت فقیه" را پخش نمی‌کنند؟ چرا که هم این و هم آن آماج جنبش مردمند.


مساله آقای خمینی متفاوت است. ایشان از مشروعیت "رهبری" انقلاب بر خوردارند و بنیان گذاری ساختاری که قرار بود هم جمهوری باشد و هم مردم سالارانه. در داخل کشور ایشان آخرین تابوی بزرگ تاریخ سی ساله کشورند.  تابوی تابوها. من چند ماه است که داد و قال می‌کنم که باید این تابو را شکست چرا که چه بخواهیم چه نخواهیم روزی از ایشان برای ادامه و نجات اصل "ولایت فقیه" استفاده خواهد شد. استدلالی پوک ولی درین حوالی:


- درست است که آقای خامنه ای خونخوار است ولی این دلیل بدی اصل ولایت فقیه نیست.  به نمونه آقای خمینی نگاه کنید
گذشته ازین خطر قریب الوقوع مردم ما حق دارند حقایق را در باره ی کسی که شاید بزرگترین نقش را در تاریخ معاصر میهنمان داشته بدانند. در داخل ایران ایشان را چون یک "معصوم" به نسل جوان معرفی کرده اند. خوشبختانه بی  اعتباری ماشین تبلیغاتی ولایت فقیهی فضای چندانی برای معصومیت نه آقای خمینی و نه هیچ کس دیگر درین نسل باز نکرده.  


این آخرین تابوی بزرگ موجود در نظام است که آقایان بمیان می‌آورند و می‌دانند که ترفند بی خطری نیست. اگر شکنجه و اعدام و تجاوز این بهمن را متوقف نکرد چگونه تصاویر سوزاندن یک عکس می‌کند. مردم تصاویر دل خراش ندای عزیزمان را هنوز در ذهن دارند.


اگر بکشند و بزنند و در آستانه ی عاشورا "شهید" تازه تولید کنند، این خودکشی است. اگر هیچ نگویند این اعتراف به پایان داستان است. لذا آخرین کارت موجودشان را، بدون اعتقاد چندان به کاری بودنش، بیرون می‌آورند. فردای روز اعلام راه پیماییشان، آیت اله منتظری اعلام می‌کند که "آقای خمینی معصوم نبود و اشتباهات هم داشت". و بدینسان آقایان خدمت بزرگی به جنبش کردند و بالاخره مساله تابوی آقای خمینی و نقشش را در تاریخ سی سال گذشته مطرح کردند.


بار دیگر ترفند ضحاک بر علیه او بر می‌گردد. خواست در اوج انزوا و بی اعتباری خود این بار در پشت "تقدس" و "معصومیت" آقای خمینی خود را مخفی کند، لیک بلند پایه ترین مقام مذهبی کشور، آقای منتظری، این "تابو" را هم می‌شکند.
اگر آقایان فکر می‌کردند که با نام آقای خمینی می‌توانند حماسه عاشورا را خنثی کنند، محاسباتشان اشتباه در خواهد آمد.


دو) جنگ فرسایشی: ما بیشماریم
چگونه می‌توان با پرداخت کمترین بهای انسانی بیشترین صدمه را به ضحاک وارد آورد؟
در مقابل خشونت و کشتار خیابانی رژیم، جنبش باید از کارتهای برنده و امتیازهای خودش به بهترین وجهی استفاده کند. مهمترین این کارت ها "تعداد" است: ما بیشماریم. آقایان نه می‌توانند یک جنبش میلیونی به زندان اندازند و نه می‌توانند در همه محلات همه شهرها و همیشه حضور داشته باشند. این کلید موفقیت تمام جنگ های فرسایشی تاریخ است.
جدا از تظاهرات همگانی که در یک مکان واحد رخ می‌دهند، جنبش می‌تواند شهرها و روستا ها را در تمام گستردگی آن از آن خود کند. این ها چند مثال هستند:


الف) تمام دیوارهای شهر باید "سیما" و "روزنامه" جنبش شوند. شعار "مرگ بر ولایت وقیه" باید دیوارهای شهرهامان را آزین کند. اگر رژیم بخواهد جلوی شعار نویسی دیواری سراسری را بگیرد مجبور خواهد بود هزاران نفر از نیروهایی خود را که برای سرکوب در جاهای دیگر احتیاج دارد به این کار بسیج کند. و ازآن جا که تظاهرات در همه جا هست و باید باشد آقایان مجبور خواهند که انتخاب کنند. و بدینسان دیوارها رسماً رونامه های مردم خواهند شد و ورشکستگی و تحقیر رژیم در هر کوچه و پس کوچه ای به نمایش در خواهد آمد.


ب) صد ها تظاهرات مقطعی، نا متمرکز و پراکنده در نقاط مختلف شهر ها باید سازمان دهی شود. گروه کوچکی غافل گیرانه می‌آیند، شعار می‌دهند و ده دقیقه بعد هیچ اثری ازشان نیست. غیر متمرکز بودن سازماندهی مانع آن می‌شود که ضربه به یک گروه کار گروه های دیگر را متوقف کند. تدارک مکان و زمان هر تظاهرات، خبر رسانی، رسیدن به محل و پراکندگی، سیستم اعلام خطر … همگی احتیاج به سازماندهی از پیش دارد. رژیم که به عدم تمرکز این تظاهرات واقف خواهد بود بجای بازداشت تظاهر کنندگان شاید دستور گشودن مستقیم آتش را بدهد. لذا کار باید با دقت تمام انجام شود. من در کاغذ دیگری تجارب خودم در سازمان دهی این تظاهرات در سال ۵۷  منتشر خواهم کرد.


ج) یافتن تمامی اشکال ابتکاری و نوین مبارزه نا فرمانی مسالمت آمیز باید در دستور کار جنبش قرار گیرد. من به خلاقیت عزیزانمان درین مورد شک ندارم. کافی است که بدنه جنبش، و بویژه دانشجویان، این تاکتیک را بعنوان یکی از شیوه های اصلی مبارزه از آن خود کنند.


سه) دوراهی جنبش: اصل ولایت فقیه
تا وقتی شعار جنبش "رای کم کجاست" بود، تمام جنبش توانایی همراهی با این شعار را دشت. لیک بعد از روز قدس و اینکه بر همه آشکار گشت که جنبش از چارچوب "رای من کجاست" بسیار فراتر رفته برخی از شرکت کنندگان در جنبش تمایل به ترمز کردن آن و حتی به عقب کشاندن آن دارند. امروز پرسش کلیدی از همه  دست اندرکاران جنبش این است: موافق و یا مخالف با اصل "ولایت فقیه" هستید؟
با این پرسش مساله از سطح فرد به اصل محوری قانون اساسی و بنیان رژیم کنونی منتقل می‌شود. روح و ویژگی (نه شرقی نه غربی) رژیم کنونی در این اصل نهفته است. برداشتن این اصل شرط لازم استقرار یک ساختار مردم سالارانه در ایران است. مساله دیگر شخص نیست. اینکه آقای خامنه ای برود و آقای منتظری[i]، رفسنجانی یا هر کس دیگری بر جایش بنشیند.


این اصل که حتی در پیش نویس قانون اساسی نبود و آقایانی، از جمله آقای منتظری، مهندسی اش کردند، در هیج جای تاریخ اسلام  نه وجود داشته و نه مطرح بوده. نه در قرآن نامی از آن می‌رود نه در نهج البلاغه و نه … طراحان این اصل در گرماگرم انقلاب و با  (سوء) استفاده از مشروعیت انقلابی آقای خمینی، علیرغم مخالفت های شدید اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی، این اصل را به مردم ایران تحمیل کردند. امروز آقایان سروش، کدیور و بسیاری دیگر از اسلام شناسان که از یاران نزدیک خود آقایان منتضری هستند، این اصل را مغایر با هم "جمهوریت" و هم "اسلام" می‌دانند.


آقای منتظری می‌نویسد:


‏"اين جانب كه همه مى دانند مدافع سرسخت حاكميت دينى و از پايه گذاران‏ ‏ولايت فقيه - البته نه به شكل مرسوم فعلى، بلكه به گونه اى كه مردم او را‏ ‏انتخاب نمايند و بر كارهاى او نظارت داشته باشند - بوده ام و [...] اكنون در مقابل مردم آگاه‏ ‏ايران به خاطر ستم هايى كه تحت اين نام و عنوان بر آنان می رود احساس‏ ‏شرمندگى كرده و خودم را در پيشگاه خداوند بزرگ مسئول و در مقابل‏ ‏خون هاى ريخته شده شهداى عزيز و تجاوزات به حقوق مردم بيگناه‏ ‏مورد عتاب مى بینم."


پیش ازینکه سخن از ولی فقیه "انتخابی" برود باید از خود این اصل سخن گفت و دید آیا مردم بعد از سی سال استبداد و خونریزی با استفاده ازین اصل آیا احتیاج به "ولی" و "قیم" دارند. اگر مردم صاحب این خاکند، اگر "میزان رای مردم" است، همه چیز این کشور باید به رای گذاشته شود، و پیش از همه "اصل ولایت فقیه".


جشن پیروزی حماسی مردم در یک همه پرسی که "ولایت فقیه" را برای همیشه دفن خواهد کرد نقطه آغاز تاریخ نوین میهنمان خواهد بود.


همه شرکت کنندگان در جنبش باید مواضع خود را در برابر این اصل روشن کنند. موضع آقای منتظری اعلام شده است (ایشان در پاسخ به پرسش های که من از ایشان کرده بودم درین باره سخن می‌گویند. من در مقاله دیگری در باره این نامه نگاری و مواضع آقای منتظری خواهم نوشت.) آقای موسوی در اوائل جنبش خرداد ازین اصل دفاع کرد و ازآن پس در باره آن سکوت گزیده. آقای کروبی، که به بهانه "حکم رهبری" و با اطاعت غلامانه و مغایر قانون اساسی اش در تحقیر نمایندگان مجلس، هنگامیکه رئیس این مجلس بود، ضربه محلکی به جنبش مردم سالارانه زد، از آغاز جنبش خرداد تا کنون در باره این اصل سخنی نگفته. هم چنین آقای خاتمی.


شرکت کننده دیگری درین جنبش را باری من می‌شناسم که نظرش را هر روز صریح تر از روز پیش بیان می‌کند. و آن مردم است. یعنی رهبری جنبش سبز. امیدوارم روزهای آینده و در هر ملاقاتی که مردم با تاریخ دارند با شعارهایشان دفن "ولایت فقیه" را واضح تر بر پرچم جنبش بنویسند.


تا این اصل ولایت فقیه وجود داشته باشد مردمسالاری در پشت درهای میهنمان خواهد بود.


آقای منتظری که برایشان احترام بسیاری قائلم، در مهندسی این اصل اشتباه تاریخی بزرگی کردند که گمان دارم خودشان به آن واقفند. دفاع امروز ایشان از "نسخه انتخابی" این سرطانِ سی ساله اشتباه تاریخی دیگری است که برای این مملکت گران تمام خواهد شد. نمی‌توان میهنمان را باردیگر به آزمایشگاه تاریخی این اصل من در آوردی که حتی در میان اسلام شناسان مقبولیت ندارد تبدیل کرد.


برای اینکه "ولایتِ فقیهِ" از در رانده شده از پنجره باز نگردد باید سران جنبش، یعنی خیابان، یعنی مردم، و تا بخش زیادی جنبش دانشجویی، هیچ جای شکی برای کسی باقی نگذارند که مردم مار گزیده ایران مار را حتی با رنگ تازه اش می‌شناسند.
سی سال نکبت "ولایت وقیه" کافی است.


رضا هیوا
پاریس
هجده دسامبر ۲۰۰۹، ساعت هفت و ۵۰ دقیقه



[i] مقاله پیش از درگذشت آقای منتظری نوشته شده

Saturday, July 11, 2009

دو سه اندیشه ... بخش دوم
تظاهرات پراکنده

بعد از آرام کردن خیابان‌ها توسط بسیجی‌ها و چماق‌هاشان آیا باید سرنوشت جنبش را تنها در اختیار زورآزمایی پشت پرده‌ی سیاسی بین کودتاگران و اصلاح طلبان گذاشت؟

این جدایی بدنه‌ی جنبش از رهبری امروزش، آقای موسوی و یارانشان، نه تنها موضع آقای موسوی را در زورآزمایی سیاسی تظعیف می‌کند، بلکه دست سازشکارکاران اصلاح طلب را برای بازگشت به شیوه‌های دوران آقای خاتمی را نیز باز می‌گذارد

در یک مقاله‌ی کوچکی در بلوگ فارسی زبانم درین باره دو کلمه­ای نوشته‌ام که در اینجا تکرار نمی‌کنم. نتیجه­گیری این مقاله این است که باید اشکال دیگر مبارزه پیدا شود تا فشار مردمی از روی کودتاگران برداشته نشود و راه عقب­گرد بر سازشکاران نیز بسته شود

در این کاغذ تنها به تظاهرات پراکنده به عنوان یکی ازین اشکال می‌پردازم

در انقلاب سال ۵۷ روز ویژه­ای وجود داشت که چهره‌ی انقلاب را عوض کرد: جمعه‌یِ سیاهِ میدانِ ژاله. درین روز شاه تمام سگانش را با اجازه‌ی شلیک به خلق بی­سلاح به خیابان فرستاد. هزاران نفر درین روز کشته شدند. ازین روز به بعد در زیر حکومت نظامی زندگی می‌کردیم و دیگر نمی‌شد تظاهرات بزرگ و همگانی انجام داد. کودتای خامنه­ای ما را در شرایط کمابیش مشابهی قرار داده

فکر تظاهرات پراکنده در آن­روز‌ها زاده شد. به­جای برگزاری یک تظاهرات برزگ و سنگین که بهای انسانی هنگفتی برای تظاهر کنندگان می‌داشت، ما می‌بایست ده‌ها تظاهرات کوچک و کوماندویی سازمان می‌دادیم تا رژیم فرصت نفس کشیدن پیدا نکند.

فکر، فکر درخشانی بود لیک همه­چی می‌بایست بدون سازمان­دهی مرکزی برگزار می‌شد. عدم تمرکز یکی از اولین اصول این شکل مبارزه بود که می‌بایست امنیّت و تداوم مبارزه را، حتی در صورت به زیر ضربه خوردن یک "گروه"، تضمین کند. لذا دیگر جایی برای انتضار این که یک مرکزیّتی برایمان دعوت­نامه برای تظاهرات ‌بعدی بفرستد نبود.

آنچه که می‌خوانید کمابیش خطوطیست که در آن روز برای راه انداختن "گروه" روی کاغذ انداختم. هفته‌های بعد این با استفاده ازین خطوط در کوچه‌ و خیانبان­‌های تهران از "نمی‌دانم کجا" سر در می‌آوردیم، ابهت حکومت نظامی را به ریشخند می‌گرفتیم و پیش از آنکه سگان حتی خبردار شوند، به "نمی‌دانم کجا" باز می‌گشتیم.

و چنین بود که رژیم را مجبور می­کردیم‌ تا نیرو‌هایش را پراکنده کند، چرا که این ما بودیم که زمان و مکان مبارزه را انتخاب می‌کردیم. به نظر من می‌شود سرکوب خیابانی تظاهرات بزرگ را، به جای نقطه‌ی پایانی شمردن، لذا منفی، به لحظه‌ی تغییر تاکتیک مبارزه­ای تبدیل کرد و رژیم را در برابر یک معضل تازه و بزرگتر نهاد.

این شما و این تجربه‌ی آن روز‌های ما. اگر به درد شما هم نخورد، برای برخی از ما‌ها یادآور یکی دو خاطره است.

ارزیابی خطر
در این زمان رژیم شاه دیگر تظاهرکنندگان را دستگیر نمی‌کرد. گستردگی جنبش به حدی رسیده بود که تمام زندان‌های رژیم جای کافی نداشت. لذا خطر، خطرِ شلیک کردن مستقیم بود. به تناسب با این خطر تمام تدارکات می‌بایست تعریف طوری­که از هر دو طرف به افراط نمی‌زد. کسی که به این تظاهرات می‌آمد می‌دانست چه خطری را قبول می‌کند، لذا بر سازمان دهنده بود که امانت­دار این جان‌ها باشد.
اندازه‌ی گروه
بین ده تا بیست نفر. نه بیشتر، نه کمتر.
اعضای گروه
یاران صد در صد مطمئن، هم از لحاظ امنیتی و هم­چنین از لحاظ رعایت نکات امنیتی. بی احتیاطی یک نفر در شرایط حکومت نظامی می‌تواند جان همه­ی شرکت کنندگان را به خطر اندازد. از برخی از اعضای گروه، در داخل حدود تعیین شده برای بزرگی گروه می‌خاستم که تا دو یا سه نفر را، به انتخاب خودشان، به تظاهرات دعوت کنند. تنها به یارانی­که سابقه‌ی مخفی­کاری داشتند اجازه دعوت دیگران داده می‌شد.
محل تظاهرات
یکی از رفقا مسئول شناسایی محل می‌شد. تمامی راه‌های احتمالی رسیدن نیرو‌های نظامی به محل می‌بایست شناسایی می‌شد. هیچ­کدام از شرکت کنندگان در تظاهرات نمی‌بایست ساکن محل باشند ولی یک رفیق ساکن محل می‌تواند در تدارکات شرکت کند. در واقع هر کس می‌تواند یک تظاهرات در محل خودش تدارک ببیند بدون اینکه در لحظه‌ی راه­پیمایی شرکت کند.
سیستم اعلام خطر
یک رفیق مسئول مراقبت از نزدیکترین پست نیرو‌های نظامی بود. در آن زمان هنوز پیامک موبایل وجود نداشت و برای خبر رسانی رفقایی که موتور داشتند برای این کار انتخان می‌شدند. سناریو این بود که اگر رفیق حرکت مشکوکی به سمت محل تظاهرات می‌دید، بلافاصله روی موتورش می‌پرید و وقتیکه به محل می‌رسید علامت لازم را می‌فرستاد. درآن زمان علامت یک نوع سوت ردن مخصوص بود. امروز با توجه به امکانات مدرن باید یک سیستم تازه تعریف کرد. در صورت استفاده از پیامک یا تویتر باید از واژه‌های رمزی استفاده کرد تا در صورت کنترل تلفنی قرار‌ها لو نرود.
توجیه حظور در محل
چون هیچ کدام از شرکت کنندگان در راه­پیمایی تظاهرات ساکن آن محل نیستند، لذا احتمالاً محل را به خوبی نمی‌شناسند و در صورت بازجویی خیابانی این خطر وجود دارد که نتوانند وجود خود را در آن محل توجیح کنند. با شروع تظاهرات پراکنده احتمال این بارجویی‌های خیابانی افزایق می‌یابد. کسی که محل را شناسایی می‌کند تمام امکانات توجیه در محل را به رفقا می‌دهد. وجود یک سینما با نام دقیق فیلم، یک دندان پزشک، یک مغازه‌ی ویژه...
خروج از محل
باید از راه‌های مختلف از محل خارج شد. خروج همگی با هم از محله باعث جلب توجه می‌شود.
زمان تظاهرات
ده تا پانزده دقیقه. یک حزب­الهی محل می‌تواند به پاسداران تلفنی خبر دهد.
قطع اضطراری تظاهرات
به هر دلیلی، که بی­شک نمی‌تواند در سر محل به بحث گذاشته شود، هر شرکت کنند می‌تواند تظاهرات را متوقف کند. ما یکبار مجبور به چنین امری شدیم چرا که بمحض رسیدنمان به محله چند کامیون ارتش از قبل منتظر پذیرایی از ما بودند!
شعار‌ها
شعار‌ها باید از قبل تعیین شده باشند. شعاریکه دیروز عالی بود ممکن است امروز کهنه شده باشد. در دوران انقلابی عمر خیلی چیز‌ها کوتاه می‌شود. به تابو‌ها و پیش­داوری‌ها نگاه کنید! در باره‌ی محتوی شعار‌ها باید بگویم از همان روز‌های سال ۵۷ تا امروز، نبوغ خودجوش مردم کشورم در ساختن شعار و شعر و ترانه سیاسی تقریناً بلافاصله بعد از اعلام یک خبر تازه، برای شاعر تبعیدی که بنده باشم، جای فخر بوده و هست.

"در مملکت من انگار شعر و شعار پیش از خود خبر می‌آید"

با این جملات تو خارج پز می‌دهیم! شما شعر می‌سازید، مبارزه می‌کنید، ما با افتخار کردن به شما، هر از چند گاه ... پز می‌دهیم

من این مقاله را در بلوگ به زبان فارسی­ام، به مرور آنکه نکات تازه به یادم می‌آید، مرتب تکمیل می‌کنم. در سن و سال من خاطرات هر وقت خودشان دلشان خواست سر و کله­شان پیدا می‌شود.

تظاهراتتان خوش


رضا هیوا
ده ژوئیه ۲۰۰۹

Facebook Badge

Search This Blog