بعد از آرام کردن خیابانها توسط بسیجیها و چماقهاشان آیا باید سرنوشت جنبش را تنها در اختیار زورآزمایی پشت پردهی سیاسی بین کودتاگران و اصلاح طلبان گذاشت؟
این جدایی بدنهی جنبش از رهبری امروزش، آقای موسوی و یارانشان، نه تنها موضع آقای موسوی را در زورآزمایی سیاسی تظعیف میکند، بلکه دست سازشکارکاران اصلاح طلب را برای بازگشت به شیوههای دوران آقای خاتمی را نیز باز میگذارد
در یک مقالهی کوچکی در بلوگ فارسی زبانم درین باره دو کلمهای نوشتهام که در اینجا تکرار نمیکنم. نتیجهگیری این مقاله این است که باید اشکال دیگر مبارزه پیدا شود تا فشار مردمی از روی کودتاگران برداشته نشود و راه عقبگرد بر سازشکاران نیز بسته شود
در این کاغذ تنها به تظاهرات پراکنده به عنوان یکی ازین اشکال میپردازم
در انقلاب سال ۵۷ روز ویژهای وجود داشت که چهرهی انقلاب را عوض کرد: جمعهیِ سیاهِ میدانِ ژاله. درین روز شاه تمام سگانش را با اجازهی شلیک به خلق بیسلاح به خیابان فرستاد. هزاران نفر درین روز کشته شدند. ازین روز به بعد در زیر حکومت نظامی زندگی میکردیم و دیگر نمیشد تظاهرات بزرگ و همگانی انجام داد. کودتای خامنهای ما را در شرایط کمابیش مشابهی قرار داده
فکر تظاهرات پراکنده در آنروزها زاده شد. بهجای برگزاری یک تظاهرات برزگ و سنگین که بهای انسانی هنگفتی برای تظاهر کنندگان میداشت، ما میبایست دهها تظاهرات کوچک و کوماندویی سازمان میدادیم تا رژیم فرصت نفس کشیدن پیدا نکند.
فکر، فکر درخشانی بود لیک همهچی میبایست بدون سازماندهی مرکزی برگزار میشد. عدم تمرکز یکی از اولین اصول این شکل مبارزه بود که میبایست امنیّت و تداوم مبارزه را، حتی در صورت به زیر ضربه خوردن یک "گروه"، تضمین کند. لذا دیگر جایی برای انتضار این که یک مرکزیّتی برایمان دعوتنامه برای تظاهرات بعدی بفرستد نبود.
آنچه که میخوانید کمابیش خطوطیست که در آن روز برای راه انداختن "گروه" روی کاغذ انداختم. هفتههای بعد این با استفاده ازین خطوط در کوچه و خیانبانهای تهران از "نمیدانم کجا" سر در میآوردیم، ابهت حکومت نظامی را به ریشخند میگرفتیم و پیش از آنکه سگان حتی خبردار شوند، به "نمیدانم کجا" باز میگشتیم.
و چنین بود که رژیم را مجبور میکردیم تا نیروهایش را پراکنده کند، چرا که این ما بودیم که زمان و مکان مبارزه را انتخاب میکردیم. به نظر من میشود سرکوب خیابانی تظاهرات بزرگ را، به جای نقطهی پایانی شمردن، لذا منفی، به لحظهی تغییر تاکتیک مبارزهای تبدیل کرد و رژیم را در برابر یک معضل تازه و بزرگتر نهاد.
این شما و این تجربهی آن روزهای ما. اگر به درد شما هم نخورد، برای برخی از ماها یادآور یکی دو خاطره است.
ارزیابی خطر
در این زمان رژیم شاه دیگر تظاهرکنندگان را دستگیر نمیکرد. گستردگی جنبش به حدی رسیده بود که تمام زندانهای رژیم جای کافی نداشت. لذا خطر، خطرِ شلیک کردن مستقیم بود. به تناسب با این خطر تمام تدارکات میبایست تعریف طوریکه از هر دو طرف به افراط نمیزد. کسی که به این تظاهرات میآمد میدانست چه خطری را قبول میکند، لذا بر سازمان دهنده بود که امانتدار این جانها باشد.
اندازهی گروه
بین ده تا بیست نفر. نه بیشتر، نه کمتر.
اعضای گروه
یاران صد در صد مطمئن، هم از لحاظ امنیتی و همچنین از لحاظ رعایت نکات امنیتی. بی احتیاطی یک نفر در شرایط حکومت نظامی میتواند جان همهی شرکت کنندگان را به خطر اندازد. از برخی از اعضای گروه، در داخل حدود تعیین شده برای بزرگی گروه میخاستم که تا دو یا سه نفر را، به انتخاب خودشان، به تظاهرات دعوت کنند. تنها به یارانیکه سابقهی مخفیکاری داشتند اجازه دعوت دیگران داده میشد.
محل تظاهرات
یکی از رفقا مسئول شناسایی محل میشد. تمامی راههای احتمالی رسیدن نیروهای نظامی به محل میبایست شناسایی میشد. هیچکدام از شرکت کنندگان در تظاهرات نمیبایست ساکن محل باشند ولی یک رفیق ساکن محل میتواند در تدارکات شرکت کند. در واقع هر کس میتواند یک تظاهرات در محل خودش تدارک ببیند بدون اینکه در لحظهی راهپیمایی شرکت کند.
سیستم اعلام خطر
یک رفیق مسئول مراقبت از نزدیکترین پست نیروهای نظامی بود. در آن زمان هنوز پیامک موبایل وجود نداشت و برای خبر رسانی رفقایی که موتور داشتند برای این کار انتخان میشدند. سناریو این بود که اگر رفیق حرکت مشکوکی به سمت محل تظاهرات میدید، بلافاصله روی موتورش میپرید و وقتیکه به محل میرسید علامت لازم را میفرستاد. درآن زمان علامت یک نوع سوت ردن مخصوص بود. امروز با توجه به امکانات مدرن باید یک سیستم تازه تعریف کرد. در صورت استفاده از پیامک یا تویتر باید از واژههای رمزی استفاده کرد تا در صورت کنترل تلفنی قرارها لو نرود.
توجیه حظور در محل
چون هیچ کدام از شرکت کنندگان در راهپیمایی تظاهرات ساکن آن محل نیستند، لذا احتمالاً محل را به خوبی نمیشناسند و در صورت بازجویی خیابانی این خطر وجود دارد که نتوانند وجود خود را در آن محل توجیح کنند. با شروع تظاهرات پراکنده احتمال این بارجوییهای خیابانی افزایق مییابد. کسی که محل را شناسایی میکند تمام امکانات توجیه در محل را به رفقا میدهد. وجود یک سینما با نام دقیق فیلم، یک دندان پزشک، یک مغازهی ویژه...
خروج از محل
باید از راههای مختلف از محل خارج شد. خروج همگی با هم از محله باعث جلب توجه میشود.
زمان تظاهرات
ده تا پانزده دقیقه. یک حزبالهی محل میتواند به پاسداران تلفنی خبر دهد.
قطع اضطراری تظاهرات
به هر دلیلی، که بیشک نمیتواند در سر محل به بحث گذاشته شود، هر شرکت کنند میتواند تظاهرات را متوقف کند. ما یکبار مجبور به چنین امری شدیم چرا که بمحض رسیدنمان به محله چند کامیون ارتش از قبل منتظر پذیرایی از ما بودند!
شعارها
شعارها باید از قبل تعیین شده باشند. شعاریکه دیروز عالی بود ممکن است امروز کهنه شده باشد. در دوران انقلابی عمر خیلی چیزها کوتاه میشود. به تابوها و پیشداوریها نگاه کنید! در بارهی محتوی شعارها باید بگویم از همان روزهای سال ۵۷ تا امروز، نبوغ خودجوش مردم کشورم در ساختن شعار و شعر و ترانه سیاسی تقریناً بلافاصله بعد از اعلام یک خبر تازه، برای شاعر تبعیدی که بنده باشم، جای فخر بوده و هست.
"در مملکت من انگار شعر و شعار پیش از خود خبر میآید"
با این جملات تو خارج پز میدهیم! شما شعر میسازید، مبارزه میکنید، ما با افتخار کردن به شما، هر از چند گاه ... پز میدهیم
من این مقاله را در بلوگ به زبان فارسیام، به مرور آنکه نکات تازه به یادم میآید، مرتب تکمیل میکنم. در سن و سال من خاطرات هر وقت خودشان دلشان خواست سر و کلهشان پیدا میشود.
تظاهراتتان خوش
رضا هیوا
ده ژوئیه ۲۰۰۹
Saturday, July 11, 2009
دو سه اندیشه ... بخش دوم
تظاهرات پراکنده
Subscribe to:
Posts (Atom)